پیش فرضهای تفسیر آزاد قرآن (۵)
نصّگرائی فقهی و قرآن نامفهوم
تنـها پارهای از فیلسوفان مسلمان (ملاصدرا) نیستند کـه قرآن را نامفهوم مـیسازند، هم خانواده تقریر و قرائت فقیـهان نصّگرا هم همـین کار را مـیکنند. هم خانواده تقریر و قرائت فقیـه وقتی مـیگوید تمام احکام جزائی و یـا احکام ارث و یـا احکام خانواده و… کـه در قرآن آمده حتما بدون کم و کاست درون جامعههای جدید امروز مسلمانان اجراء شوند قرآن را نامفهوم مـیسازد گر چه این نظر را «خودداری از اجتهاد درون مقابل نصّ» مـینامد.
صاحب این قلم درون مقاله «مقتضَیـات فهم و مقتضَیـات ایمان» (قرائت نبوی از جهان ۳) منظور از «مفهوم بودن» را توضیح داده است. هم خانواده تقریر و قرائت آنجا گفتهام کـه کلام مفهوم عقلانی پدیدهای هست که درون بطن و متن زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان پدید مـیآید و در سطوح مختلف و با پرسشهای گوناگون تفسیر مـیشود و معنا و مفهوم مـییـابد. لازمـه آن توضیحات این هست که هم «معنای متن» و هم «تفسیر و فهم متن» امور تاریخی هستند. معنای تاریخی بودن معنای متن این هست که هر گفتار و یـا نوشتار درون شرایط معین تاریخی (اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، معرفتشناختی، زبانی و …) یعنی «جهانی معین و مشخص از جهانـهای ممکن به منظور انسان» پدید مـیآید و معنا دهی آن مقید بـه آن شرایط و آن جهان هست چون درون آنـها شکل مـیگیرد و در آنـها پدید مـیآید و نـه درون جای دیگر. اگر. آن شرایط و جهان تاریخی عوض شود آن معنا دیگر وجود نخواهد داشت و همان گفتار یـا نوشتار معنای دیگری خواهد داد. اگر یک گفتار یـا نوشتار درون شرایط و جهان تاریخی معینی مثلاً جهان اعراب حجاز ۱۴ قرن قبل معنای «فرمان دادن» (امر) بر انجام یک عمل یـا «بر حذر داشتن» (نـهی) از ارتکاب یک عمل را بـه مُخاطب اِفاده مـیکرده درون شرایط و جهان متفاوت تاریخی دیگر، امر و یـا نـهیای را متوجه مخاطب نمـیکند و مخاطب آن را بـه گونـهای دیگر مـیفهمد. معنای تاریخی بودن تفسیر و فهم هم این هست که هر تفسیر کنندهای گفتار و یـا نوشتار گذشتگان را درون آن شرایط و جهان تاریخی کـه خودش درون آن قرار دارد تفسیر مـیکند و مـیفهمد. اگر یک گفتار یـا نوشتار درون شرایط و جهان تاریخی معینی معنای برحذر داشتن یـا فرمان داشته مفسر مـیخواهد بداند درون آن شرایط و جهان تاریخی کـه خود او درون آن زندگی مـیکند آن گفتار و نوشتار به منظور او چه معنا مـیدهد. البته مفسر همـیشـه مـیخواهد از طریق این تفسیر راهی به منظور جهتگیری خود درون آینده (جهان انسانی دیگری) بگشاید و به این جهت هست که تفسیر هر مفسر همـیشـه با علاقهها و انتظارات پیشین وی گره خورده است. این جهان انسانی کـه در اینجا از آن صحبت مـیکنیم یک جهان بینالاذهانی است. این جهان همان تجربه مشترک جماعت معینی از انسانـها از «واقعیّت» هست که مـیتوان دربارۀ آن با دیگران گفتگو و تفاهم کرد و معنای بینالاذهانی بودن همـین است. درون این جهان زبان شخصی معنا ندارد.
(پس از این توضیح مختصر مـیگوییم فقیـه نصّگرا کـه مـیگوید احکام موجود درون قرآن همـیشـه حتما اجرا شوند از این نکته اساسی غفلت مـیکند کـه در عصر حاضر شرایط تاریخی زندگی مسلمانان (جهان آنـها) عوض شده و آیـات مربوط بـه آن احکام به منظور مسلمانان این عصر دیگر فرمان (امر) و یـا برحذر داشتن (نـهی) معنا نمـیدهد. مقتضیـات فهم نشان مـیدهد کـه آن امرها و نـهیها درون شرایط معین تاریخی اعراب حجاز هدفهایی را برآورده مـید چون جلوگیری از انتقامکشی افراطی، تأمـین عدالت به منظور زنان و … اما امروز، دیگر با آن امر و نـهیها یـا چنان هدفهایی تأمـین نمـیشود و یـا اصلا درون جامعههای امروز حتی به منظور مسلمانان هدفهای دیگری مطرح است. آنچه درون شرایط تاریخی عصر حاضر هنوز بـه صورت یک معنا از آنـها به منظور مسلمانان باقی مانده مبناهای اخلاقی آن امرها و نـهیها هست و نـه چیزی بیش از آن.
فقیـه نصّگرا کـه از تحول شرایط تاریخی جامعههای مسلمانان غفلت دارد و اصلاً حاضر نیست درون آن باره بیـاندیشد و از آغاز کار اجتهادی خود هر گونـه تفسیر عقلانی (تاریخی) آیـات احکام را ممنوع مـیشمارد و به صورت انتزاعی فقط بـه «اصالهالاطلاق» و یـا اصول تأسیسی دیگر و یـا «ضرورت دین» و «اجماع» و «نص» و مانند اینـها متوسل مـیشود چنینی درون واقع مقتضیـات فلسفی چگونـه فهیمده شدن گفتار و نوشتار را ناخودآگاه انکار مـیکند و با این عمل قرآن را حداقل درون آیـات احکام نامفهوم مـیسازد و «باب اجتهاد» (تفسیر عقلانی) درون قرآن را مسدود مـیکند. این «دگماتیسم فقهی» چیزی جز نامفهوم قرآن به منظور مسلمانان نیست.
برای اینکه تفاوت دو نگرش عقلانی تاریخی و جزمـی (دگماتیک) نصّگرا بـه آیـات احکام قرآن به منظور خوانندگان گرامـی این مقاله بهتر روشن شود بخشی را از کتاب نقدی بر قرائت رسمـی از دین (۱۳۷۹ چ اول) اثر صاحب این قلم و نیز متن ردیـهای را کـه یکی از استادان حوزه علمـیه قم بر آن نوشته درون اینجا مـیآورم. متن اول نمونـهای از آن گونـه تفسیر هست که بـه مقتضیـات فلسفی (عقلانی) تفسیر و فهمـیدن کلام پایبند هست و بـه این جهت آیـات قرآن را تاریخی تفسیر مـیکند و مـیفهمد و متن دوم نمونـهای هست از نصّگرائی فقهی کـه به کلی مقتضیـات مسأله فهم کلام و پرسشهای مربوط بـه آن را نادیده مـیگیرد و متن قرآن را بـه صورت جازمانـه و با توسل بـه اصطلاحاتی چون «ضرورت دین اسلام» و عدم جواز اجتهاد درون مقابل نص و کفر و ارتداد یک متن فوق تاریخ مـیشمرد و عملاً مصحف شریف را نامفهوم مـیسازد و باب اجتهاد درون خود قرآن را مسدود مـیکند چون اِعمال روشهای تفسیر عقلانی را غیر مجاز اعلام مـیکند.
متن اوّل
«باید کاملاً دقت شود کـه بحث ما این نیست کـه نصوص معینی درون کتاب و سنت موجود هست یـا موجود نیست. بحث ما این هست که فتواهای مستند بـه آن نصوص (مثلاً این کـه در عصر حاضر نیز حتما به قصاص عمل کرد یـا درون عصر حاضر نیز حتما از روش بیعت پیروی کرد) پاسخ پرسشـهای عصر ما نیستند و اه عقلایی ما را برآورده نمـیکنند و بنابراین فقهسیـاسی درون چنین مواردی از بستر عقلایی خارج شده است.
این واقعیت ما را متوجه نصوصی مـیکند کـه مورد استناد آن فتواها و نظریـات است. از خود مـیپرسیم آیـا آن نصوص مـیخواستند پرسشـهای عصر ما را نیز پاسخ دهند یـا درون مقام پاسخگویی بـه پرسشـهای دیگری بودهاند کـه در عصر ورود آن نصوص مطرح بوده و آن پرسشـها را با حفظ مصلحت شرعی و عقلایی مسلمانان پاسخ گفتهاند؟
وقتی این پرسش اخیر و جدی را با روش تاریخی تعقیب مـیکنیم، درون کتاب و سنت و علم فقه شواهد و قراین آشکاری پیدا مـیکنیم کـه نشان مـیدهد نصوص مربوط بـه سیـاسات (در قرآن) با فرهنگ و واقعیتهای اجتماعی و سیـاسی عصر نزول درون ارتباط بوده و درصدد تنظیم عادلانـه و اخلاقی همان واقعیتها بوده هست (و امروز بر ما مسلمانان واجب نیست بـه آن احکام عمل کنیم) مثلاً شواهد و قراین نشان مـیدهد کـه هدف احکام حدود و قصاص و دیـات گونـهای مـهار عادلانـه و اخلاقی انتقامکشی رایج مـیان اعراب آن عصر بوده هست و نـه قانونگذاری از موضع حکومت به منظور پیشگیری از تکرار جرم و مانند آن. مجازات قاتلان، زناکاران و مانند اینـها درون جامعۀ عصر رسول مسألهای بوده مربوط بـه خود قبایل و تیرهها کـه از موضع انتقامکشی ظالمانـه و بهانـهجویی به منظور غارت و چپاول اموال دیگران صورت مـیگرفته است. افراد یک قبیله گاهی درون مقابل یک قتل، چندین نفر از قبیلۀ دیگر را مـیکشتند. درون مقابل اتلاف یک چشم گاهی خونـهایی مـیریختند. اگر زنی از یک قبیله مورد تجاوز فردی از قبیلۀ دیگر قرار مـیگرفت درون انتقام از آن عمل و به منظور اعادۀ حیثیت خانوادگی گاهی کشتار راه مـیانداختند. دزدی نیز گاهی بهانۀ انتقام و غارت اموال دیگران مـیشد. (نگاه کنید بـه کتاب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جوادعلی، ج ۵، از جمله صفحات ۴۸۸-۴۸۶). درون چنان اوضاع و احوالی پیـامبر اسلام (ص) بـه مـهار انتقام کشیـها و خونریزیـهای اعراب پرداخت و فرمود درون برابر یک قتل فقط یک شخص و آن هم قاتل را مـیتوان قصاص کرد و نـه بیشتر. درون برابر اتلاف یک چشم فقط مـیتوان به منظور قصاص یک چشم را اتلاف کرد و نـه بیشتر. درون مورد زنا فقط درون صورتی کـه چهار شاهد عادل بـه رؤیتِ آن شـهادت دهند و یـا مرتکبان چهار بار صریحاً بـه انجام آن اقرار کنند و انجام عمل ثابت شود، مـیتوان بـه مجازات دست زد و نـه با شایعات یـا قراین یـا پندارها. درون مورد دزدی اگر با احراز شرایط ویژه و با شـهادت شـهود عادل آن هم با رؤیت وقوع سرقت (جرم مشـهود) یـا با اقرار ثابت شود، مـیتوان دزد را مجازات کرد و نـه درون غیر این صورت. درون این باب به منظور مثال دو شاهد از قرآن مجید و آرای فقها را درون باب قصاص و مجازات زنا تقریر مـیکنم. درون قرآن مجید درون باب قصاص چنین آمده است: هم خانواده تقریر و قرائت یـا ایـها الذین امنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحربالحر و العبد بالعبد و الانثی بالانثی فمن عفی له من اخیـه شیء فاتباع بالمعروف و اداء الیـه باحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمـه فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم و لکم فی القصاص حیوه یـا اولیالالباب لعلکم تتقون (بقره ۱۷۸-۱۷۹، مائده ۴۵) و کتبنا علیـهم فیـها ان النفس بالنفس والعین بالعین و الانف بالانف و الاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق بـه فهو کفاره له و من لم یحکم بما انزلالله فاولئک هم الظالمون.
در دو آیۀ نخست واژۀ «قصاص» درون برابر واژۀ «اعتداء» قرار گرفته و مصداق «تخفیف» و «رحمت» شمرده شده و در عین حال دعوت شده کـه از قصاص درگذرند و به «عفو» روی آورند. این ترکیب بـه صراحت نشان مـیدهد کـه در باب قصاص قرآنی (در درجه اول) یک مسألۀ اخلاقی مطرح هست و نـه یک مسألۀ جزایی. منظور اصلی نـهایی دعوت بـه عفو و رحمت است، نـه دعوت بـه قصاص . آیۀ قصاص محدود قصاص تنـها بـه قاتل یـا جانی و جلوگیری از گسترش انتقام را درون نظر دارد و نـه تشریع یک قانون به منظور مجازات مجرم را. درون آیۀ سوم کـه دربارۀ حکم قصاص بنیاسرائیل هست به صراحت دعوت شده کـه از قصاص درگذرند و این درگذشتن (عفو) کفارۀ گناهان درگذرنده اعلام شده است. چنانچه درون همـین آیـه تصریح شده کـه در برابر قتل یک نفس فقط یک نفس را مـیتوان قصاص کرد و در برابر یک چشم، یک چشم.و …هر از این تحدیدهای الهی تجاوز کند، ستم پیشـه خواهد بود. از نظر لغوی معنای واژۀ قصاص نیز این هست که معادل ضروری را کـه وارد شده بـه دیگری وارد کنند و اگر از معادل تجاوز شود، اعتداء خواهد بود و نـه قصاص (مجتهد شبستری، محمد، نقد قرائت رسمـی از دین، ۱۷۲-۱۷۱).
متن دوم
در نقد این تفکر حتما بگوییم کـه پذیرش جاودانگی احکام اسلام با پذیرفتن اصل اسلام مساوی است. انکار جاودانگی احکام اسلام بـه معنای انکار اصل اسلام و کفر صریح است. اگر بنا شود احکام اسلام نیز همانند سایر ادیـان منسوخ باشد، چه فرقی مـیان اسلام و آن ادیـان منسوخ ـ یـهودیت و مسیحیت و … باقی مـیماند؟ منسوخ نبودن اسلام بدین معنا هست که احکام آن حتما اجرا شود. یذیرفتن اسلام، مساوی و ملازم با پذیرفتن اجرای احکام آن درون هر عصر است. جز چند حکم منسوخ کـه در زمان خود پیـامبر اکرم ص نسخ شد ــ مانند مسأله قبله ــ سایر احکام اسلام قابل تخصیص زمانی نیست؛ یعنی قید زمانی ندارد و از ضروریـات اسلام هست که انکار آن مساوی با انکار اصل اسلام و موجب ارتداد خواهد بود.
بنابراین قصاص و دیگر احکام اسلام ویژه زمان خاصی نیست و نمـیتوان آن را منحصر بـه مقطع زمانی صدر اسلام دانست، و اساساً درباره چنین احکامـی اختلاف فتوا معنا ندارد؛ زیرا اجتهاد درون احکام ضروری و قطعی دین، درون حکم اجتهاد درون برابر نص هست که بطلان آن بر همگان آشکار است» (محمدتقی مصباح یزدی، تعدد قرائتها ص ۴۹).
این متن دوم بـه صورت جازمانـه و نـه با تفسیر عقلانی خود متن قرآن، درون آغاز مفروض مـیگیرد کـه همۀ احکام قرآنی جاودانیاند و انکار این موضوع کفر صریح و ارتداد است. این متن این اجازه را نمـیدهد کـه خود قرآن را بـه صورت عقلانی تفسیر کنیم که تا بفهمـیم کـه از آن چه بـه دست مـیآید. ما معتقدیم با تفسیر عقلانی قرآن مـیتوان نشان داد کـه مثلاً احکام قصاص یـا ارث و یـا خانواده و … جاودانی نیستند و تاریخیاند چنانکه درون متن منقول از کتاب نقدی بر قرائت رسمـی از دین آن را نشان دادهایم. اما طرفداران جزمـیت و نصگرائی فقهی اصلاً اجازه نمـیدهند که تا اندیشـه بـه صورت آزاد جریـان پیدا کند و تفسیر عقلانی صورت گیرد که تا معلوم شود کـه نتیجۀ آن چیست. این دگماتیسم است. معنای این منع این هست که آیـات احکام قرآن، خود بـه صورت عقلانی مفهوم نمـیشوند البته بسیـاری از فقیـهان صحبت کفر و ارتداد پیش نمـیکشند ولی نصّگرایی و دگماتیسم فقهی آنـها مانع تفسیر عقلانی آیـات هست و درون هر حال این رویکرد فقهی قرآن را نامفهوم مـیسازد.
در اینجا لازم هست این نکتۀ بسیـار مـهم را بار دیگر توضیح دهم کـه اختصاص داشتن احکام مورد بحث بـه جامعههای پیشین بـه معنای مقطعی و نسبی بودن آن مبانی اخلاقی کـه در قرآن مبنای آن احکام قرار گرفته نمـیباشد۱٫ آن مبانی اخلاقی نسبی و مقطعی نیستند اما نـه از این باب کـه آیـات قرآن درون این موارد یک دلالت فراتاریخی (غیرعقلانی) دارند (چون دلالت فراتاریخی ممکن نیست) بلکه از این باب کـه در آن مبانی و موضوعات اخلاقی بـه عنوان ارزشـهای درجه اول، شرایط و جهان تاریخی ما مسلمانان درون عصر حاضر و شرایط و جهان تاریخی اعراب حجاز درون ۱۴ قرن قبل مشترک هست و تاریخ ما با آنـها درون این باب یک تاریخ است. جهان تاریخی ما مسلمانان درون عصر حاضر با جهان تاریخی چهارده قرن پیش حجاز چنان متفاوت نشده کـه دیگر ما ارزش عدالت، احسان، عفو و ایثار و… و یـا طرد ستم، خودخواهی و انتقام را کـه مبانی اخلاقی آیـات احکام هست تجربه نکنیم. ما همـینـها را امروز با گوشت و پوست خود تجربه مـیکنیم چنانچه آنـها نیز اینـها را تجربه مـید. درون این باب ما و آنـها تاریخ مشترک داریم و به این جهت ما مسلمانان، امروز هم از متن قرآن مـیپرسیم کـه ما را بـه عدالت دعوت مـیکند یـا بـه ستمگری؟ از ما احسان و عفو و ایثار مـیخواهد یـا خودخواهی و تعدی و انتقام؟ ما را بـه مسئولیت انسان بودن و آزادزیستن و مبارزه با سلطۀ انسان بر انسان دعوت مـیکند یـا تن بـه عبودیتها و یـا اینکه اصلاً دربارۀ این مسائل بیتفاوت هست و هکذا؟ نگارندۀ این سطور درون پرتو تفسیر و فهم عقلانی از قرآن چنین مـیفهمد کـه این کتاب درون عصر حاضر هم ما را بـه فضیلتهای انسانی دعوت مـیکند و از رذیلتها برحذر مـیدارد و در این ابواب حجیت خود را بر ما اِعمال مـیکند.
پانویس
۱٫ مـیتوانید آن مبانی اخلاقی را کـه اساس احکام قرآنی هست در مقالۀ «قرائت نبوی از جهان» (فصلنامـه مدرسه شماره ۶ و مقالات «فقه سیـاسی بستر عقلائی خود را از دست داده است» و «ایمان، سیـاست و حکومت» از «کتابهای نقدی بر قرائت رسمـی از دین» و «ایمان و آزادی» و مقالات ۷-۳ از کتاب «هرمنوتیک، کتاب و سنت»، آثار مجتهد شبستری مطالعه کنید.
[قرائت نبوی از جهان (5) – پیش فرضهای تفسیر آزاد قرآن (5 ... هم خانواده تقریر و قرائت]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 21:08:00 +0000